English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (951 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clocks U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clocks U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
asynchronous U ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
merge sorting algorithm U الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
filing system U روش مرتب کردن متن ها برای مراجعه
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
service U برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced U برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
post- U که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
post U که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
posted U که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
posts U که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
preventive U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
relative U پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
sorted U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
dp U پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
compiler U اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
refresh U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
filing U 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
formats U روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
format U روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
backplane U باسهای و اتصالهاست
independent in come U درامد مرتب که شخص را ازکارکردن برای زندگانی بی نیازمیسازد
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
future promissory U زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
list U 1-محاسبه مجموعهای از موضوعات داده مثل جمع و حذف و مرتب کردن و بهنگام سازی ورودی ها. 2LISP- یا زبان سطح بالا برای پردازش لیست دستورات یا داده و در یک محیط هوش مصنوعی
binary look up U روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده
job U تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
jobs U تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
stream U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streamed U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streams U تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
bubble sort U روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
compiles U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled U برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
micro U آدرس و باسهای کنترل درریز کامپیوتر
micros U آدرس و باسهای کنترل درریز کامپیوتر
international standards organization U سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند
electronic U داده ارسال شده به صورت باسهای الکترونیکی
interword spacing U فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
sort U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts U روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchanges U روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged U روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange U روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging U روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
impulsive U آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
DC U روش ارتباط با استفاده از باسهای روی یک مدار سیمی مثل سیستم تلگراف
arrays U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
array U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
service time window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
maintenance window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
storage U ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
data movement time U زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک
Manchester coding U و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
time fire U مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
part U قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
information U داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
sort field U فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sortkey U فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
reaction time U زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
clocks U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
transient U وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transients U وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
holds U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hold U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
overhead U مدت زمان کامپیوتر برای فراخوانی و بررسی هر ترمینال شبکه
outliner U برای اینکه به کاربر کمک کند تا بخش ها و زیربخشهای لیست ای از اشیا را مرتب کند یا بخشهایی از پروژه را
tree U مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
immediate U پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
brake specific fuel consumption U مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
sort U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts U برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
bomb U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombs U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
regenerator U وسیلهای که در ارتباطات استفاده میشود و سیگنال دریافتی را مرتب میکند و ارسال میکند. و برای گشترش محدوده شبکه به کار می روند
refreshes U بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh U بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refreshed U بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
concordant U همگام
synchronous U همگام
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
resolution U توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
pipeline U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
powers U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
pipelines U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
powered U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
resolutions U توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
power U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
apple desktop bus U باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
semi processed data U داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
synchronized U همگام شده
covariation U تغییر همگام
sync U کاراکتر همگام
resonances U حالت همگام
synchronous transmission U مخابره همگام
synchronous system U سیستم همگام
synchronous operation U عمل همگام
synchronous machine U ماشین همگام
synchronous device U دستگاه همگام
synchronous computer U کامپیوتر همگام
synchronous circuit U مدار همگام
synchronizer U همگام کننده
synchro U همگام ساز
mainlining U همگام بااکثریت
mainlined U همگام بااکثریت
running mates U اسب همگام
mainlines U همگام بااکثریت
parallels U همگام قرینه
async U غیر همگام
parallel U همگام قرینه
paralleled U همگام قرینه
paralleling U همگام قرینه
running mate U اسب همگام
parallelled U همگام قرینه
parallelling U همگام قرینه
sync character U کاراکتر همگام
mainline U همگام بااکثریت
resonance U حالت همگام
graduates U مرتب کردن
collate U مرتب کردن
arranging U مرتب کردن
graduating U مرتب کردن
collated U مرتب کردن
arranged U مرتب کردن
arrange U مرتب کردن
straighten up <idiom> U مرتب کردن
tidied U مرتب کردن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com